گناه اژدهایان][The sin of dragons
مارسال:جان!؟ چهه!؟ ما بریم!؟چه!؟ رماو:دلیلش بعدن لطفن به من بگین..کاریا:هان!؟واقعن!؟ععرر چه خوب!! مارتا:چطوری اینقد ارومی..ای بابا... پادشاه:خب..قراره یکم برین دور دور و برین پادشاهی گلامبر [پادشاهی گلامبر پادشاهی زال هاست] مارسال:من با خواهرم[کاریا] به اونجا نمیریم! اونجا کلی انسان زاله که گوشاشون این الفهه الففف کاریا:اما این خیلی باحاله اجی! مارسال:..خداااااا..باشه.. پادشاه:بد از ظهر راه میوفتین.. کاریا:چشم بابا! مارساله:باشه.. مارتا:چشم سرورم.. رماو:چشم سرورم..[چند دقیقه بعد در اتاق مارسال] مارسال:دقیقن براچی باید تو اتاق من جلسه برگزا شه... کاریا:خب ما باید بفهمیم چرا بابام میخواد بریم پادشاهی گلامبر! رماو*لبخند میزنه:هوم..جالبه.. [مارتا با قیافع وادفاک به رماو زل میزنه] مارتا:...نهواقعن بش نمیگی بچه بشین این کارا برا سن تو زیادی!؟ رماو:نه.. کاریا:پس..وقتی دروشکه اوردن و ما میخواستیم بریم خودمونو با نمیدونم چی چی جا میزنیم میریم تو قصر باووممم مارسال:.... مارتا:...... رماو:هوم..[دست میزنه]جالبه.. صدرصد اینکارو انجام میدیم مارتا:..... ناموص.... مارسال:....پایه بودنت....خیلی...هوف...[شب . زمانی که . ماه روشنای اش را . نمایان کرد]
خون..و خون...کاریا:.ب.ب..ا.....ب.ا.ا... وتقی به قصر اومدن...با جنازه پادشاه روبه رو شدن..
کاریا:بابا!؟ رماو:سرورم... مارتا:پس پول من چی... مارسال:مرد!؟ کاریا:عا..چرا گریه نمیکنم رماو:...نمیدونم... مارتا:من دست مزدمو میخوام... مارسال:....میگم ما دیگه ب... [صدای پا میاد] رماو:..قایم شین..[همه در یک جا قایم میشن] یه...الف.. یه الف بدون شاخ... ؟؟؟:پس دختره کو... [کاریا حواسش نبود میخوره زمین] ؟؟؟:پیدات کردم.. کاریا:وای..مارسال:لعنتی! *کاریا مارسال رماو مارتا در میرن* مارسال:دقیقن چرا میخوای مارو بکشی!!؟؟ ؟؟؟:چون شما شاهزاده اژدهارو کشتین!! و ما میخوایم انتقایم بگیریم کاریا:هان!؟ اون که ا*رماو دهن کاریارو میگیره و نمیزاره حرف بزنه] مارسال:خو لعنتی اینجوری انسان هاهم ازتون انتقام میگیرن مارتا:من تو فرار کردن فق جیغ میزنم بعد شما وست فرار حرف میزنین!!؟ رماو:من کاریا از هم جدا میشیم!! *کاریا رماو کلن محو میشن][ مارسال و مارتا به اتاقی میروند و دیگه راه فراری ندارن!] مارتا:ننهه..دیگه نمیتونم با رماو ازدوجا کنممم مارسال:.لنتی.. ؟؟؟[اون الف شمشیرشو بالا میبره و سوالی میپرسد..]کودومتون شاهزاده کاریا هستین؟.. مارسال:من! مارتا:هان!؟ *یهو تالبلویه بزرگی که در پشت مارسال و مارتا قرار داشت تکون میخورد و به سمت چپ میوفتد* مارتا:هان!؟ مارسال:ها!؟ کاریا:بچه ها بجمبین!! ؟؟؟:لعنتی [مارسال مارتا رماو کاریا فرار میکنند و به بمسبت میخورند] مارتا:الان راه فرار نداریمم کاریا:وایسا
ادامه داره فن فیک💔🗿
خون..و خون...کاریا:.ب.ب..ا.....ب.ا.ا... وتقی به قصر اومدن...با جنازه پادشاه روبه رو شدن..
کاریا:بابا!؟ رماو:سرورم... مارتا:پس پول من چی... مارسال:مرد!؟ کاریا:عا..چرا گریه نمیکنم رماو:...نمیدونم... مارتا:من دست مزدمو میخوام... مارسال:....میگم ما دیگه ب... [صدای پا میاد] رماو:..قایم شین..[همه در یک جا قایم میشن] یه...الف.. یه الف بدون شاخ... ؟؟؟:پس دختره کو... [کاریا حواسش نبود میخوره زمین] ؟؟؟:پیدات کردم.. کاریا:وای..مارسال:لعنتی! *کاریا مارسال رماو مارتا در میرن* مارسال:دقیقن چرا میخوای مارو بکشی!!؟؟ ؟؟؟:چون شما شاهزاده اژدهارو کشتین!! و ما میخوایم انتقایم بگیریم کاریا:هان!؟ اون که ا*رماو دهن کاریارو میگیره و نمیزاره حرف بزنه] مارسال:خو لعنتی اینجوری انسان هاهم ازتون انتقام میگیرن مارتا:من تو فرار کردن فق جیغ میزنم بعد شما وست فرار حرف میزنین!!؟ رماو:من کاریا از هم جدا میشیم!! *کاریا رماو کلن محو میشن][ مارسال و مارتا به اتاقی میروند و دیگه راه فراری ندارن!] مارتا:ننهه..دیگه نمیتونم با رماو ازدوجا کنممم مارسال:.لنتی.. ؟؟؟[اون الف شمشیرشو بالا میبره و سوالی میپرسد..]کودومتون شاهزاده کاریا هستین؟.. مارسال:من! مارتا:هان!؟ *یهو تالبلویه بزرگی که در پشت مارسال و مارتا قرار داشت تکون میخورد و به سمت چپ میوفتد* مارتا:هان!؟ مارسال:ها!؟ کاریا:بچه ها بجمبین!! ؟؟؟:لعنتی [مارسال مارتا رماو کاریا فرار میکنند و به بمسبت میخورند] مارتا:الان راه فرار نداریمم کاریا:وایسا
ادامه داره فن فیک💔🗿
۶.۲k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.